وابستگی سپهر به مامان و بابا
عسل مامان
مامانی بچه بدیه چون مجبور بخاطر کارش چند ساعتی تنهات بزاره و خونه با بابایی یا مامان عادله بمونی...الهی من قربونت بشم وقتی 2 ساعت نمی بینمت دیوونه میشم و وقتی میام خونه با چه هیجانی دست و پا می زنی..منم زودی میگیرمت و فورا بهت جوجو می دم
پسر خوشگلم باید اعتراف کنم بهت خیلی خیلی وابسته شدم و تصور اینکه یک روز نبینمت دیوونم می کنه...
اخه خیلی خودتو واسم لوس می کنی و دلبری می کنی....الهی مامان فدای اون خنده های قشنگت شه...وقتی می خندی زیباتر میشی و خوردنی تر....
بابایی باهات خیلی بازی میکنه و تو هم که عاشق بازی کردنی...بابایی خیلی دوست داره مامانی...یادمه بابایی رفته بود تهران دیروقت اومده بود خونه تو هم داشتی تو بغلم شیر می خوردی..مست خواب بودی ..بابا میلاد خیلی اروم گفت بیداره..یهو شیر خوردن رو ول کردی و بابایی رو نگاه کردی و کلی خندیدی و تا 1 ساعت بیدار بودی..خیلی کوچولو بودی اینکارو کردی و ما کلی تعجب کردیم
پسر نازنینم
دوست دارمو از خدا می خوام تو رو واسه ما همیشه صحیح و سالم نگهداره ....